چندی پیش یک بابایی از وسط فامیل بلند شد که، آره من زدم در کار بورس و سهام و فیلان، یک تومان را می کنم ده تومان، ده تومن را می کنم صد تومان و به همین ترتیب. که در ابتدا هم همین طور بود، البته برای نزدیکان خودش، طوری که یکباره یک تومان ها ده تومان شد، 206 ها بنز و به همین ترتیب باز. خب حقیقتن وسوسه انگیز بود، آنقدر که خیلی ها خانه و ماشین ـشان را فروختند، پس انداز های چندیدن و چند سال، طلا و دار و ندار را به ایشان دادند تا با ضریب بالا اوج بگیرند و در همین میان، همین جمعی که الآن اینجا مهمان ما هستند، در یکی از آن شب ها در خانه ما گرد هم جمع آمده بودند و صحبت سر این بود که می خواستند نزد این آقا سرمایه گذاری کنند و مسیر ترقی را با آسانسور بالا بروند. خیلی دوست داشتم آن شب برایشان بالای منبر بروم که شما با این سن و سال، ولع چه چیز را دارید؟ شما که زیاد دارید، چرا بیشتر می خواهید؟ کجا می خواهید با خودتان ببرید؟ یا بعد از مرگ کجا می خواهید بگذارید؟ اما فقط چند سوال در رابطه با چگونگی کار کردن این آقا پرسیدم و گفتم اینکار را نکنید، کلاه ـتان را می برد! همه ـشان لبشان را گاز گرفتند که ئه؟ نگو پسر جان، پسر فلانی هست، خواهر ها و دختر عمو ها ـیش را ببین که چقدر پول دار شدند، تو هم بیا پول ـت را بگذار پیش او تا برایت زیادش کند و اینها.
چندی بعد دوباره همین جمع به خانه ما آمدند، نزدیک یک سال بعد از اینکه خروار ها پول خود را پیش ایشان گذاشته بودند، به کنایه پرسیدم از فلانی چه خبر؟ خوب سود میدهد؟ گفتند که سلامتی، خدا را شکر، روند سود ها را در کانال تلگرام می گذارد و پیامک های سود ها بریمان می آید و اضافه کردند که اتفاقن همین دیروز رفته مسافرت خارجه!!! تا حال و هوایی عوض کند و برگردد! من منفجر شدم از خنده و گفتم به سلامتی، خب، پول ها هم برده است دیگر، خسته نباشید! باز هم به من گفتند که نه پسر جان، این حرف ها را نزن، او آدم درستی هست و اینها.
حالا همین جمع از دیشب دوباره اینجا هستند، پول ها از کف ـشان رفته، ناراحت، پژمرده و اصلن از دیشب حرفی از این اتفاق نزده بودند، تا وقت صبحانه! وقتی سر حرف باز شد، من نگفتم که "من که به شما گفته بودم" ولی یک نگاهی به ـشان کردم که از صد تا "من که به شما گفته بودم" بدتر بود! و خودشان به زبان آمدند که تنها کسی که گفت اینکار را نکنید همین بچه "من" بودم و چه اشتباهی کردند و چه رقمی را به باد دادند و اینها. گفتم اشکال ندارد، یحتمل با آن پول ها دارد کار می کند و پول در می آورد و چندوقت دیگر می آید اصل پول ها را پس می دهد! همه ـشان خوشحال شدند که اگر اینطور باشد که خیلی خوب است، کاش همینطور باشد که تو می گویی! و در این میان من به دنیای موازی دیشب نگاه می کردم، به شات گانم، که حق داشتم این حجم حماقت را پووووف. که شما چند سال N تومان را به کسی بسپاری تا زیادش کند و او فرار کند و آن رقم را برای خودش زیاد کند و سپس همان رقم را به شما بدهد و شما خوشحال از این باشید که حداقل پولم را پس گرفتم! پووووف !

پ.ن|
پسر ی در ایران اصلن هیچ کاری ندارد، اصلن !

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها