وقت هایی که حالم خوب نیست، مادرم یک تخم مرغ را داخل کیسه فریزر می گذارد، آن را هم بین پارچه ای و شروع می کند به فشار دادن سر و تَهِ تخم مرغ، با هر فشار یک اسم می گوید، کسی که اسمش برده می شود و سپس تخم مرغ می شکند من را "چشم" زده است! و مادرم معتقد است که باید بعد از این قضیه من حالم بهتر شود!
چند شب پیش همین اتفاقات افتاد، مادرم یک اسمِ قریب را صدا زد و تخم مرغ شکست! جفتمان با تعجب به هم نگاه کردیم و بعد مادرم رفت. بهتر نشدم، بدتر هم نشدم! حال آشنایی نبود، اولین بار بود که با تمام وجود دوست داشتم این خرافه را قبول داشته باشم! تا صبح درد کشیدم، اما شیرین بود، چون مادرم همیشه می گوید: "چشم زدن از دوست داشتنه"

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها