چون این داستان ها واقعی اند، از یاد اسم و فامیل وی امتناع می کنم. هشت ماه ـی می شود که همکاری وی با ما قطع شده. مردی بود سی و اندی ساله، متاهل، که پسرش چهار سال داشت. عجیب بود، به خدا و پیغمبر ارادت خاصی داشت، اما نماز نمی خواند و همه ـش دنبال این بود که به خانه ها برود، همه ـش سرش در گوشی بود و با ها قرار می گذاشت و همه ـش پول ـش را در این راه از دست می داد! مثلن طرف به او می گفت فلان تومان به حسابم واریز کن تا آدرس را برایت بفرستم و بعد از واریزی او را بلاک می کردند، یا آدرس را اشتباه به او می دادند. هر ماه یک سیم کارت جدید می خرید و استدلال ـش برای اینکار این بود که از اینترنتِ هدیه ی سیم کارت استفاده می کرد و همین که بسته ی اینترنتی ـش تمام می شد، یک سیم کارت دیگر می خرید! یک روز که اول ماه بود و قرار بود حقوق بگیرد به مدیر گفت می شود این ماه نقدن با من تسویه کنید؟ در جوابِ چرا نقد؟ واریز به حساب که بهتر است و اینها هم جواب مسخره ای داد که می خواهم خرید کنم و کارتم را خانه جا گذشته ام؛ جناب مدیر هم نقدن با او تسویه کرد. شبش پدرش با مدیر تماس می گیرد (یک مرد سی و اندی ساله با زن و بچه) که به او حقوق داده اید؟ آخر می گوید ازش یده اند!!! فردا صبح که به دفتر آمد، خیلی خمود و پژمرده، ابتدا گفت که در مترو زده اند، اما بعد حقیقت را گفت! آقا به خانه رفته بود و می خواسته پولِ قلمبه از جیبش در بیاورد و مثلن کلاس گذاشته باشد! بعد از تیری سام و اینها، وقتی شلوارش را می پوشیده، آنقدر خرکیف بوده که یادش رفته دست در جیب ـش کند و بعد تر هم هرچه تماس گرفته، کسی جوابی نداده است. و این ذره ای از شاهکار های ایشان است. می گفت قبل از اینجا مستخدم یک برجِ لاکچری در عاجودانیه بوده، که یک واحد هم در اختیار خودش و خانواده ـش گذاشته بودند! پرسیدیم موقعیت خوبی بود، چرا از دستش دادی؟! گفت یک شب رفقا را جمع کردیم در استخر آنجا و همان باعث شد از آنجا بیرون ـمان کنند!! و کلی فحش و فضیحت بارشان کرد که ندید بَدید های عقده ای چرا نگذاشته اند ایشان و رفقا در استخر خانه ی لاکچری ـشان عشق و حال کنند! آدم عجیبی بود، یک روز که من از خانه غذا برده بودم ولو از بیرون غذا گرفتم و خوردم، آخر وقت دیدم غذایم در سطل زباله است! صدایش زدم و علت را پرسیدم و ایشان در جواب گفتند: خُب می خواستم ظرف غذایت را بشویم تا به خانه ببری!!! و من واقعن نیاز به یک دوربین داشتم تا همچون سیامک انصاری به آن زُل بزنم!
استادِ جابجا کردن استاندارد ها بود، مثلن وقتی در رابطه با اینکه چرا اسم پسرت را "محمد" گذاشته ای سوالی پرسیدیم، پاسخ داد: چون اسم اصیلِ ایرانی ـست!!! یا یک روز که من داشتم موسیقی متن فیلم پاپیون را با سوت می زدم، گفت: ئه! آهنگِ فیلم اخراجی ها!!! به پانچ می گفت: پَنچ، به کاتر می گفت: کارتر، به فرچه می گفت: چُرتکه! و اگر از او یک استکان چای درخواست می کردیم، یک استکان چای می آورد و می گفت: بیا! با حالتی چون: دردت کن! می رفت سر وقت یخچال و هرچه دم دست بود را می خورد! کار را می پیچاند و واقعن آدم عجیبی بود!
در دفتر قبلی یک آکواریومِ آب شور بزرگ داشتیم که همه چیزش سالم بود، تمیز بود، موتور هایش کار می کرد و تنها اینکه ماهی ای در آن نبود، در واقع هیچ موجود زنده ای در آن نبود! در نوع خودش کانسپتی بود. در مراحل جابجایی، آقای مدیر این آکواریوم را به یکی از همکار ها فروخت. روزی که برای جابجاییِ آکواریوم به دفتر ما آمدند، آقای عجیب، من، همکارم، آقای مدیر، خریدار و راننده ی وانت ـش. گفتند آب را نیازی نیست و ما هم با شلنگ آب را در مستراح خالی کردیم تا اینکه یک چهارم باقی مانده که قریب به شصت لیتر می شد را گفتیم با خودشان ببرند، چراکه آب شور بود و حتمن نیازشان می شد. آقای خریدار به شرکت خود زنگ زدند تا پیک موتوری ـشان برود دبه ای شصت لیتری تهیه کند و بیاورد تا آب را در آن بریزند و ببرند و همین شد، یک چهارم باقی مانده را در دبه ریختیم، درش را بستیم و سرگرم استخراج سنگ ها از آکواریوم بودیم که ناگهان آقای عجیب در را باز کردند و با دبه ی خالی وارد دفتر شدند!!! پرسیدیم آب چه شد!؟ گفت: ریختم در باغچه، پای درخت!!! نکته ی جالب اینجاست که ایشان در تمام مراحل همراه ما بودند و خبر داشتند از قضیه! ولی خستگی را به تن شش نفر آدم گذاشتند و نمی دانم! شاید با خودش فکر می کرده که ما می خواهیم شصت لیتر باقی مانده را یک جور دیگر دور بریزیم!!!
آدم عجیبی بود، اما یک روز دندان شکن ترین جواب سال را به من داد. گفت امشب مهمانی دعوت هستم و می خواهم موهایم را فشن کنم تا خوشگل بشوم و مُخ دختر ها را بزنم! گفتم ـش پسر که نباید خوشگل باشد تا مُخ دختر ها را بزند، گفت: نه وقتی یک بچه خوشگل این حرف را بزند! و من لال شدم.
به هر حال او هشت ماه ـی می شود که بین ما نیست، اما یاد و خاطری که از خودش بجا گذاشت همیشه زنده است.

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها